جدول جو
جدول جو

معنی من من - جستجوی لغت در جدول جو

من من(مِ مِ)
حکایت صوت کسی که ندانسته ای را گوید. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به من من کردن شود
لغت نامه دهخدا
من من
سخن جویده جویده و تو دماغی تانی و درنگ بسیار در سخن گفتن: (شنوندگان او یعنی سید میران و هما از من منهای نا مفهومش رو هم رفته چیزهایی که باید بفهمند فهمیدند.) (شام. 363)
تصویری از من من
تصویر من من
فرهنگ لغت هوشیار
من من((مِ مِ))
سخن جویده جویده، تأنی و درنگ بسیار در سخن گفتن، تمجمج
تصویری از من من
تصویر من من
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ وَ)
دهی است از دهستان خورش رستم بخش شاهرود که در شهرستان هروآباد واقع است و 378 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
صریح نگفتن. تمجمج. تجمجم. تغمغم. (یادداشت مرحوم دهخدا). منگ منگ کردن. جویده جویده و نوعی تودماغی حرف زدن. کلمات را جویده جویده و به صدای آهسته و به صورتی نامفهوم ادا کردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). بریده و نامفهوم و آمیخته با تردید سخن گفتن به سبب ترس یا شرم یا عدم اطلاع
لغت نامه دهخدا
جویده جویده و تو دماغی سخن گفتن با تانی و درنگ، بسیار سخن گفتن، جویده جویده و تو دماغی سخن گفتن با تانی و درنگ بسیار سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی نفرین، زمین یا ساختمان خراب شده
فرهنگ گویش مازندرانی